من شوهرم رو خیلی دوست داشتم دو سالم باهم دوست بودیم
شیفته مردونگی و اصالتش شدم
وضع مالی ما خیلی از اونا بهتر بود ( البته پدرشوهرم خیلی وضعش خوبه ولی هیچ حمایتی از همسرم نکرد )
همسرم دانشجو بود ولی از قبل یکم پس انداز داشت
همه پس اندازش رو داد برای هزینه های یه مراسم جمع و جور ( کرونا بود اوم موقع ) و سرویس طلا.
بودجهش خیلی محدود بود ولی هر مناسبت یه تیکه طلای خیلی ظریف و کوچیک برام میاورد.
یادمه شب یلدا بود برام داده بود صندوق میوه تزیین کرده بودن همه کارا رو هم خودش تنهایی میکرد چون تو شهر ما دانشجو بود مامانش اینا اینجا نبودن.
بعد همون یلدا یه گوشواره حلقه ای خیلی سبک و ظریف گذاشته بود ما بین سبد گل…
از اون روزا داره میگذره و همسرم رفته رفته اوضاعش بهتر میشه ولی همیشه ازش تشکر میکنم بهش میگم تو اون طلاها رو با تمام سرمایه ای که داشتی برام خریدی نه بخشی از پول تو حسابت.
خدا میدونه سرویس برلیان هم برام بخره جای اون سرویس طلای سبک و تو خالی که وقتی دانشجو بود برای عقدم خرید رو نمیگیره
نمیدونم کدومتون حرفام رو درک میکنید❤️
نمیدونم چرا دلم خواست باهاتون درد و دل کنم ببخشید طولانی شد.
همه رو با بغض نوشتم🥹