این موقعیتی که میگم رو تصور کنین ببینین واقعامیترسین تواین موقعیت یامن ترسوام
بچه ها موقعیت خونه ماطوریکه هرطبقه یه واحده.ودرواقع تحت هیچ شرایطی وقتی از درمیاییم بیرون کسی رو نمیبینیم مگه تو حیاط یه وقتایی همسایه ای چیزی ببینیم.دیشب یهویی برقمون رفت.منم یه وسیله ای رو لازم داشتم که گذاشته بودمش جلودر رو پله ها گفتم برم با چراغ قوه ی موبایلم بیارمش که برق اومد یادم نره کارمو انجام بدم.من دروباز کردم چراغ قوه رو روشن کردم گوشیو گرفتم بالا یهو یه مرده رو جلو خودم دیدم یه جیغ بنفش و ابی و طوسی و تمام رنگای سردوگرم رو شمالحاظ کنید کشیدمو دومتر پریدم هوا .نگو بنده خدا طبقه پایینیه اومده بره بالاپشت بوم انتنشون مشکل داشته یهو برق قط شده اروم اروم داشت از پله ها میرفت نخوره زمین موبایلم نداشت که روشن کنه.منم فک کردم جن اومده جلو درمون تو تاریکی وایساده😐😐😐😐😐😐حالا من دادمیزدم اون بنده خدام میگفت نترس بخدا منم اقای حمیدی.جالبه تو کل مدت رو اقاشم تاکید داشت تاهمسرم اومدو یکم فضا اروم شد.ختم به خیرشد.حالا تا میام کاری کنم همسرم میگه نترس بخدا اقای حمیدیه از زبونش نمیوفته 😐😐😐
