من تو هنرستان درس میخونم دانش آموزان کلا اونارو نمیشناسم ولی با چند تا از دانش اموزا دوست شدم من میخواستم با دوستام حرف بزنم رفتم دیدم نمیتونم پیششون بشینم چون جا نیست روی میز جلوییشون نشستم بعد چند دقیق که داشتم باهاشون حرف میزدم یه دختر که روی میزی که من نشسته بودم اونم میشینه ولی تنهایی میشینه میز هم از اون میزای بزرگ بود بعدش دختره اومد بهم گفت چرا جای من نشستی بلند شو برو سر جات بعدش هیچی بهش نگفتم و با دوستام همینجوری داشتم صحبت میکردم بعدش دوستش اومد بهش گفته بود چیکار این دختره داری اونم جوابشو داد بهش گفت وقتی یه دختره اومده کونشو کزاشته رو میزم من چیکار کنم بعدش اونم یه چیز بدتری گفت بعدا به بهونه ی خوندن کتاب از میز اون دختره بلند شدم
به نظرتون باید چیکار میکرم من خیلی ناراحتم کرد به درجه ای نارحات شدم که تو کلاس به زور جلو گریهمو گرفتم منم فرد احساساتی هستم
منم این چند ساله رشت هستم و من خوزستانی هستم و تفاوتمون اینه که من عربم و اونا گیلک