اینکه چقدر التماسش کرده که دختره بیاد خونمون
دختره میگفت انقدر التماسم میکرد بهش گفتم در شان تو نیست انقدر خودتو کوچکی کنی که من بیام خونتون
دختره خودش بعد از اینکه رفتن کافه و بعدمتو ماشین نشستن
فرداش به شوهرم پیام داد گفت اون شبی که تو ماشین بودیم خیلی به من خوش گذشت
دختره میدونسته که این زن و دو تا بچه داره ولی ببین چقدر کثیفه
شوهر خودم از اون لجنن تر و هرزه تر
خیلی حالم بده واقعا