جدا نشدم ولی تو فکرشم.من۲۳همسرم ۳۵
هر دو ازدواج دوم ولی همسرم یکی رو قبلا صیغه کرده بود ب قصد ازدواج اما ب هم خورده.لطفا نگین ازدواج دومت بود حواست باید جمع میکردی اشتباهیه ک مرتکب شدم
ادمیه ک حتی نذاشت تو گروه عمه دختر عمه هام ک فقط زن هستن و خودشونم و ۷ نفر بیشتر نیس باشم.اینستا نذاشت.تنها ک اصلا جایی نمیبره.مثلا نذاشت ادامه تحصیل و اشتغال .حتی تلفنی نذاشت با دوستام در ارتباط باشم.قبلا دست بزن داشت.زود عصبی میشه سرپیچ و پوچ داد میزنه.حتی ب چادر نذاشتن هم گیر میده و میگه باید بزاری اگه مجلسی باشه مادرش یا مامانم دعوت باشه میبره وگرنه نه.میبره و بهم میگه برو پیش مامانم یا زنگ میزنه ب مامانش میگه زنم اومده ببر پیش خودت تنهاس .انگار بچه دوساله ام.هفته ای ی بار اونم بعضی وقتا با التماس میبره خونه بابام بعضی وقتا عین آدم.اگ تو هفته بخوام برم پیش شون اصلا نمیزاره.صب تا شب تو خونه.خودم ب بیرون بردن من اهمیت نمیده اصلا مگه اینکه من بگم بریم بیرون ک اونم همش میگه نمیرسم.یک ماهه میگم ببر منو ارایشگاه میگه بعدا.دوماهه دلپیچه دارم میگم ببر دکتر میگه با مامانت برو من نمیرسم می بینه مریضم هااا...ولی خیلی وقتا کاسبه مغازه رو می بنده میره بیرون با دوستاش یا مادرش رو میبره دکتر یا کارهای دیگه..بعد اگ این نمیتونه کارهامو انجام بده بود و نبودش چ فرقی میکنه برام .