2777
2789

خودم وقتی دانشجو بودم یه مزاحم داشتم تایم کلاسامو میدونست دیگ ..دقیقا تایمی ک میخاستم برم و بیام میومد سر کوچه ... منم دفعه اخر ترسیده بودم ....تصمیم گرفتم به خاهر بزرگترم بگم ....میترسیدم به مامان بابا یا داداشم بگم..خلاصه خاهرم که رزمی کاره  یبار باهام اومد با حرکات رزمی ک تو باشگاه یاد گرفته بود و روش پیاده کرد کتکش زد حسابی ....یارو رفت و پیداش نشد دیگه😂😂😂

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



یکی از پسرای کلاس مون هر چند وقت یه بار رو یکی از دخترا کراش میزنه😂

وقتی کراش میزنه همش دنبال یه موقعیتی هست که خیره خیره نگات کنه😂😂😂

من خدا را آنجایی دیدم که برنامه های مرا بهم میزد تا قشنگ ترش کند🌿

تاپیک‌تون من رو یاد داستان دزد خانه‌ی سید مهدی قوام  انداخت...

البته شاید خنده‌دار نباشه اما آموزنده است:

شبی دزدی وارد منزل سید شد. همین که فرشی را جمع کرده و در حال بردن بود، آقا سید بیدار شد و با کمال خونسردی پرسید: می‏خواهی این فرش را چه کنی؟

دزد گفت: می‏خواهم آن را بفروشم.

ــ اگر بفروشی، آن را از تو خوب نمی‌خرند. من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد! برو آخر بازار عباس آباد، بگو: آقا سیدمهدی فرستاده! آن را بفروش و با پولش برو کاسب شو!

بعداً دیدند همان شخص، اهل عبادت و تقوی شده؛ و از همان فرش کاسبی و مغازه راه انداخته است.

ضمن عرض ندامت نسبت به هرگونه فعالیت کاربری و بازدید از صفحات این سایت و هرگونه نقش‌آفرینی در رونق این مجموعه‌، امیدوارم بعد از این هرگز  بازدیدکننده صفحه‌ای از این سایت نباشم. 

راهنمایی بودم

یه پسره به اسم حامد چشمای سبز از من خوشش میومد

یه روز دنبالم کرده بود فهمیده بود خونمون کجاست

توی خونه نشسته بودیم دیدیم زنگ حیاط رو زدن

بابام رفت دم در

حامد بود به بابام گفته بود میشه به مینیچ بگید بیاد دم در    بابام هاج و واج مونده بود از پرویی این پسره

بعد منو صدا زد اومدم دم در دیدم این پسره س   گفتم بخدا من با این کاری ندارم..بهش گفتم برو ازینجا پسره ی پروعه چش سفید    

فقط بابام که هاج و واج مونده بود از پروئی پسره

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   دخترباران_تاریکی  |  3 ساعت پیش
توسط   wite  |  12 ساعت پیش