کل فامیل شوهرم خانوادش جاریام همه از شوهراشون دور زندگی میکنند اصلا اینکه زن و شوهر پیش هم باشن واسشون عجیبه مگر اینکه کار شوهرشون تو شهر خودشون باشه وگرنه مثلا برادر شوهرام که کارشون ی شهر دیگه است خانوماشون نیومدن موندن نزدیک خونه پدر همونا عزیز ترن واسه شوهراشون ک محل ب شوهر نمبزارن فقط ی پولی میگیرن واسه خرجی و بچه داری دیگه ۴۰ روزی یکبار شوهراشونو میبینن....درسته زندگیشون مسخره است و تکراری مثل نامزدی هستن همیشه دورن پلی همونا خوش شانس ترن .تا منکه اومدم شهر غریب از خانوادم و عزیزانم دورم بخاطر کار شوهرم ۱۰ ساعت فاصله دارم. خانوادمم نمیتونن بیاین بهم سر بزنن. بعد همش باهام لج میکشه دعوا میکنه ی کلام. شوهرم بی لیاقتن حتی بزور حاضر شد بیام نزدیکش باشم چون کل ایل و تبارش از زنو بچشون دور هستن...
حالا سوالم اینه آیا شما ک از شوهرتون دور هستید زندگی سخته؟؟ من هنوز بچه ندارم فعلا هم قصدشو ندارم بخاطر شرایط روحی و جسمی........ بنظرتون اگه خونمو ببرم شهر خودمون نزدیک خانوادم باشم بهتر نیست تا پیش ی شوهر بی لیاقت باشم ک همش زجرم میده کتکم میزنه بددهنی میکنه.؟؟ اونوقت دوهفته ای یکبار یا چهل روزی یکبار میاد دوهفته میمونه پیشم و برمیگرده سرکار..... آیا زندگی تنهایی سخته