از اقوام شوهرم دخترشون با یه پسری نامزد کردن یعنی جواب مثبت دادن وقول وقرار ازدواج گذاشتن
بعد یه پسر پولدارتر و تحصیل کرده اومد خاستگار دخترشون همه چیز رو با اونپسره بهم زدن و دادن به این یکی
بعد دختره فهمید شوهرش معتاده بعد حسابی کتکش میزد بعدش بچه ای که دنیا آورد مشکل ذهنی شدید داشت دختره افسردگی گرفت اصلا قبولش نکرد بچه رو مادربزرگ دختره نگه داشت که وقتی چندسالش بود فوت کرد طفلک( اصلا هیچکی جرات نداشت بپرسه چی شد بچه)
دکترا گفته بودن هر بچه ای از اینا متولد بشه مشکل داره بعد با اینکه شوهرش وخانوادش خیلی اذیت خودش و خانوادش کردن بازم عاشقش بود ولی از ترس بچه دار شدن مجبورش کردن جدا بشه و خیلی افسرده شد الان چند ساله ازشون خبر ندارم قبلا میرفتم آموزشگاه مامانش
مامانش یه چیزایی تعریف میکرد وخیلی برای دخترش گریه میکرد امیدوارم الان خوشبخت شده باشه ولی من فکر میکنم نباید ازدواجشو بهممیزد کلا چند مورد دیدم به طمع پول و زندگی بهتر خیلی سختی کشیدن