دخترم 9 سالشه غذا نمیخوره با 4 عاشق فقط میخوره گوشت و مرغ که لب نمیزنه
کم خونی گرفته از شدت کم خونی یه مدت قلبش درد میکرد خون به قلبش نمیرسید بردمش دکتر که دکتر گفت کم خونه
خلاصه به زور به دخترم میگفتیم غذاشو بخوره ، تا دو یه روز پیش دیدیم غذاشو یواشکی از پنجره میریخته بیرون
دخترم چند وقت بود منتظر اردوی مدرسه بود قراره روز یکشنبه ببرنشون اردو فردا باید پول و رضایت نامه ببرن مدرسه
شوهرم تا جریان غذا ریختن از پنجره و غذا نخوردن دخترم را دید برگه اردو را پاره کرد گفت اجازه نمیدم بره اردو این بچه باید ادب بشه
حالا دخترم دمغه و ناراحت