اینو بگم بعد چندماه رفتیم خونه مادرشوهرم
که باز عامل دعوامون شدن من بایکی از جاریام قهرم
موقع شستن ظرفا که شد تقریبا ۲۵تفرن کلا
جاریم که قهرم رفت پای ظرفا که بشوره من دیدم اونجاس دیگه نرفتم بشورم بجاش ظرف خشک کردم و ظرفای میوه و چای اینارو شستم
ازدور دیدم شوهرم با نفرت داره نگام میکنه
اومدیم بشینیم پیش همه بلند مادرشوهرم گفت به جاریم
که خدا خیرت بده و کلییی دعاش کرد پیش همه
اونجام فقط بچه اونو بازی دادن چون من ظرف نشستم ۶تا جاری هستیم
اومدیم خونه شوهرم ازاونروز مث دیونه هاشده
ازمن بدش اومده بهم میگه عرضه نداری یه ظرف بشوری
اصلا سردشده کامل
ازاون روز تو دعواییم تاالان
امشبم یه کلمه گفتم بچه منو اونجا ینفرصدانکرد حمله کرد بهم
گوشی رو برداشت زنگ بزنه به باباش و داداشش
گفتم غلط کردم بیخیال شد
انقدم دیوونس که زنگ بزنه
الان دارم دق میکنم
نمیدونم چیکارکنم