سلام خانوما شب بخیر . حال روحیم خیلی بده. امشب با شوهرم یه بحث رو شوخی کردیم شوهرمم منو خیلی سبک کرد جلو خواهرش و خواهرشم شروع کرد هر هر خندیدن ۱۶ سالشم هست کلا چشم دیدن منم نداره .
وای انقدر ناراحت شدم چون ۱۰ بار این کار تکرار شده بود بهش گفتم هزاربار جلو کسی منو سبک نکن .
انقدر حالم گرفتس.
صبحم سر جواب ازمایش مامانش دعوامون شد . حالا سر جی سر اینکه روز جمعه زنگ زده برو جواب ازمایشمو بگسر بعد خودشو شوهرش تو خونه نشستن .
منم گفتم خب بابات ببرتش بگیرن گفت به توچه و گوه خوردی در مورد مادرم حرف بزنی و تو داری جر میخوری ک من براشون یه کاری میکنم تو حسود و بخیلی
وای انقدر گریه کردم ارزو مرگ کردم اون لحظه
اخه همش به شوهرم میگن نون بخر . برنج بخر . شام بخر . هرچی ک بگید .
راستی ما عقدیم