من خودم یکبار چند سال پیش با شوهرم دعوام شد با چشم. گریون جوری ک از خدام قطع امید کرده بودم و تو دلم گفتم ما هیچ خیری از دنیا ندیدیم خوابم برد
خواب دیدم مردم و تو ی ساختمونیم و روح هستیم منو مامانم با تعدادی غریبه و من ناراحت بودم ک هیچ کار خیری بالاخره نکردم و عمرم تموم شد مامانم گفت پاشو میگن نمره اعمالو زدن رو دیوار گفتم مامان من ک هیچی ندارم برم چیو نگا کنم بعد خودش رفت با ذوق صدام زد گفت فلانی بیا بیا اسمتو زدن رو دیوار جز خوبها با تعجب رفتم دیدم عکس و اسمم بزرگ رو دیوار بالای اسمم عدد نود نوشته شده معنیشو نمیدونستم فقط بهم الهام میشد ک این یعنی خوب بعد خوشحال شدم با تعجب ک من چکار خوبی کردم مگه دیدم یه نفر داره تو راهرو از همه نوبتی اعمالشونو سوال جواب میکنه وقتی نوبت من شد چون اسمم تو خوبا بود اعتماد ب نفس پیدا کردم ک خوبم و دنبال چندتا کار خوب میگشتم ک ب اون شخص بگم چون میپرسید ک چکار خوبی کردی ولی هیچی یادم نمیاومد بگم من من میکردم خود اون شخص کمکم کرد چندتا مورد از خوبی هام گفت ولی یادم نموند چی بود فقط یکیش یادم مونده ک بهم گفت تو تو زندگی با شوهرت قناعت کردی خیلی خوشحال شدم ک اینا رو جز نیکی حساب کردن در حالی ک من هرکار کردم برا زندگی خودم کردم بعدش بیدار شدم و چون خواب عجیبی بود تو نی نی سایت تعریف کردم و یکی گفت اسی پولداری؟ گفتم معمولی رو ب خوب چطور؟ گفت هر عدد تو خواب ی معنی میده نود ب معنی زن مالدار بزرگ زاده هست و زدم گوگل دیدم راست میگه و بیشتر تعجب کردم چون خانواده خوبی دارم و انگار ب واسطه خیرهای مادرم منو برده بودن جز خوبان و این خواب ی جور دلگرمی بود ک خدا بهم داد ک نا امید نباش تو این زندگی اذیت شدی اون دنیایی هست وذره المثقال خوبیای ک. در حق شوهر هم کردی حساب میشه