و عزیزم ببخش میگم شاید میخوان یهو ببرنت معاینه بکارت بعد جنگ درست کنن
عزیزم بخدا کل مدتی که عقد بودم بی احترامی ها تیکه و کنایه ها و اذیت هارو تحمل کردم بخاطر همسرم
ولی اینبار واقعا دلم شکسته و خانوادم رو کوچیک کردن...
همسرم خودش وقتی جریان کار سری آخر خانوادش رو شنید خجالت می‌کشید از خانواده من؛ می‌گفت اومدن ابروی منو پیش بابات بردن با رفتارهاشون
خدایا منو ببخش
شاید دعا گرفتن میخوان بیای شام مثلن بریزن تو غذا یا شربت
یا با خواهرشوهرت بری بیرون یه سوزنی چیزی بزنه بهت یا بپاشه به لباست
خدایا ببخش تهمت نمیزنم
ولی اصلا عادی نیس توصیم اینه هیییی بهونه بیاری نری تا روزی که عروسی کنید
بله عقد هستیم ؛ حرف شما رو هم خیلی قبول دارم اما همیشه استثنائاتی هست؛ همسرم من رو شناخته خانواده خودش رو هم شناخته این مدت بارها دروغ های مادرش بهش ثابت شده ثابت نمیشد هم اینقدر بهم اعتماد داره چیزی بشنوه که بدونه از من بعیده خودش رد میکنه حتی ازم نمیپرسه
من اصلا به قصد پشیمون کردن اونا قهر نکردم ؛ احساس کردم بیش از حد و لیاقتشون محبت کردم و احترام گذاشتم ؛ از سمتی هم دلم شکسته به شدت و حالم برای دیدنشون مناسب نیست
اونا هم اگر میخواستن پشیمون بشن دوماه و نیم طول نمی‌کشید
حالا اگه مورد اعتماد همسرتون هستین...از خودش سوال کنین و نگرانی تون رو بگین حتما راستشو بهتون میگه
چون خانواده همسرم بارها منو به التماس می‌شوند خونشون بعد بی محلی میکردن که خودن از رفتم پشیمون میشدم
گفتم شما احتیاط،کنین...
خیلی ساده ای و خیلی معصوم
دعا رو روی سوزن انجام میدن یه لحظه میزنن ب طرف
یا میبینی موت یه لحظه افتاده زمین یا رو لباس برمیدارن میبرن طلسم مینویسن روی موت
یا دعا میگیرن میریزن تو غذا
دعا برای جدایی برای سردی برای طلاق برای مریضی و ....
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز