وای چه حوصله سر برمن از خونه خوابیدن بدم میادالان باردارم دست و پام بستس واگرنه در حالت معمول خونه ن ...
والا جونم برات بگه که تنهام بخاری روشنه منم خودمو پتو پیچ کردم روی مبل گوشی دستمه بافتنیهامم کنارمه ... از اونجایی که سرمایی هستم دلم نمیخواد بیرون برم ولی زمستونم دوست دارم.. یه ظرف میوه هم گذاشتم روی گل میزه کناریم و میوه میخورم...اتفاقا صدای بچهها رو توی کوچه میشنوم که دارن بازی میکنن بیرون شلوغه ..این وسطها هم یه خط در میون رویابافی میکنمو ذوقش میگیرتم خلاصه توو عالمه خودم خوشم باور کن اصلا هم یادم نبود که جمعهست فک کنم واسه همین امروز دلم نگرفت :))))
جهنم اون روزیه که در آخرین روز عمرت روی زمین ، انسانی که میتونستی بهش تبدیل بشی رو ملاقات کنی..
مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.
امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.
الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه.
یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید.
شوهر من مث مرغ رو تخماش میشینه تکون نمیخوره کلا جمعه شنبه یکشنبه هم نداره
😂😂😂مرغ
وای ما نه یکسره میگردیم اگر شوهرم تو خونه درگیر نباشه
ما بهار تابستون رو شوهرم درگیر پروژه هاش بود اصلا بیرون نرفتیم، یکسره میشست پشت لبتاب بیچاره ،یا هم میرفت سرکار بیرون بود... در شبانه روز یکی دوساعت میخوابید دراین حد تحت فشار بود ...بعد آخر تابستون من باردار شدم دیگه با کلی خطرات و فلان ...استراحت مطلقم حالا من چسبیدم کف خونه
الان از عیده ما خونه نشینیم
امیدوارم بچه بدنیا اومد بتونیم به روال سابق برگردیم که اونم بعید میدونم چون بازم شوهرم درگیر رساله و فلانه