2777
2789

دوتامون تو شهر غریبیم و تنها هستیم اولش گفت بیا با هم خونه بگیریم منم چون شناختی ازش نداشتم قبول نکردم و تنها خونه گرفتم 

ولی کم کم باهاش دوست شدم فهمیدم که مشکل روان داره و فک میکنه همه عاشقش شدن و همه ی مردای اطرافش رو اون تمرکز دارن 

بعضی روزا هم سر کار خودشو میزنه به مریضی گریه میکنه و وقتی همکارا میگن واسه چی گریه میکنی میگه واسه کودکان آفریقا و فقیر فقرا 

توهم میزنه وضعیت روانش اصلا خوب نیست 

کاملا قاطی کرده یهو میخنده یهو گریه میکنه 

رو مرد ۵۰ ساله کراش میزنه و باهاش سعی میکنه حرف بزنه و ارتباط بگیره🤦🏻‍♀️ 

الانم هر روز به من پیام میده میگه دوست دارم بیام خونه ت ولی من واقعا میترسم شب رو با همچین آدمی تنها باشم میترسم یه بلایی سر من یا خودش بیاره بعدا بیفته گردن من 

نمیدونم چطوری از دستش راحت بشم🤦🏻‍♀️ حتی به خانواده ش هم خبر دادم از طریق دفتر پرستاری که دخترشون مشکل روان داره و داره به سمت افسردگی میره ولی خانواده ش هم گردنش نگرفتن 

از یه طرف دلم براش میسوزه ولی باید دلم واسه خودم بیشتر بسوزه که تو دردسر نیفتم 

🌡A🩸

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

فقط همون خونه ات تحت هیچ شرایطی راهش نده اگه یه موقع هم اومد دم خونه تون بگو الان نه سر یه فرصت مناس ...

واقعا میترسم آدرس خونه م رو بفهمه 

اصلا به هیچ وجه نمیزارم بیاد 

هر بهانه ای که شده میارم که نیاد 

🌡A🩸

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز