ما قبل اینکه باهم وارد رابطه بشیم پسره منو میشناخته چند سال و زیر نظر داشته.اینم بگم پسره به شدت مغرورههه با بقیه.
حدود ۳ ماه رابطه ی ما طول کشید و پسره واقعا عاشق شده
(الان نیاید بگید از کجا میدونی خودمم شک داشتم ولی دیگه مطمئن شدم)
صحبت میکردیم گفتش تا وقتی از تو مطمئن نشم که واقعا با کسی که میخوای رفتی تو رابطه من سمت هیچ دختری نمیرم
میگفت هنوز امید دارم برگردی من تا همیشه منتظرت میمونم و فلان برا خودم ارزش قائلم که سریع نرم با دختر دیگه
منم شدیدا وابسته شده بودم ولی حس عاشقانه ای بهش نداشتم..هر سری که دیت داشتیم یچیزی خریده دست خالی نیومده.ی بار دید حالم خوب نیس ۴ ساعت راه اومد نصفه شب صبح رسید شهرمون منو ببینه.
گفتم بهش باید درستو ادامه میدادی گفت درس نخوندنمو نزن تو سرم من چند سال دیگه انقد کار میکنم به جایی میرسم که حسرت درس نخوندنمو نداشته باشم.
از بچگی کار کرده رو پای خودش بوده.دو تا شغل آزاد داره
ولی من خیلی چهرش به دلم نیست ولی اخلاقش خوبه دست و دل بازه قد و هیکلش خوبه
امروز خیلی دلم براش سوخت گریه کردم🤦🏻♀️
نمیدونم چیکار کنم.خودش میگه هر چقدر میخوای فکر کن همونی میشم که تو میخوای.هنوزم امید داره بهم
صادقانه بگید جای من بودید چیکار میکردید؟