با خانواده شوهرم توی یه ساختمان زندگی میکنیم. ما طبقه بالاییم
شوهرم سر چیزای بیخود گیر میده دیشب مامانش یه سینی میوه (میوه فقط برای شوهرم که میره سرکار بخوره) اورد بالا گذاشت دم درمون رفت. بعد زنگ زنگ که بیاید سینی رو بردارید رفتم برداشتم اوردم چون کف سینی کثیف بود گذاشتم کف آشپزخونه بخدا همون آشپزخونه رو هم همون دیشب با مواد ضدعفونی کننده تی کشیده بودم. از دیشب شوهرم گیر داده چرا سینی مامانمو گذاشتی کف آشپزخونه میگم خب کفش کثیف بود بیرون با کفش میریم میایم مامانتون سینی رو گذاشتن روی زمین. میگه نه چرا وسایل مامانم برات مهم نیست
حالام که رفته سرکار، باز زنگ زده میگه چرا سینی مامانمو دیشب گذاشتی کف آشپزخونه
اعصابم بهم ریخت ول نمیکنه