ی بار شام دعوت شدیم خونشون البته دیر خبر دادن منم گفتم خونه مامانم دعوتم شرمنده
اگه زودتر خبر میداد میرفتم اما مامانم طفلک تدارک دیده بود
بعد مادرشوهرم اصرار که نرید اونجا بیاید اینجا من غذا زیاد دارم چیکارش کنم
گفتم مادرجون شما که اینقدر اصرار داری غذارو بزار برای سحریمون(ماه رمضون بود)
هیچی دیگه رفتیم دیدیم هیچی از غذا نمونده سحری هم نداد
ضایع ترینم ضاااایع ترین😐
😂😂😂😂