عزیزدلمی خانم، ذاتت قشنگه
برای هرکسی ممکنه پیش بیاد
منم آدم حسودی نیستم ذاتا اما تجربه کردم وقتی بچه آبجیم ک از خودم کوچیکتر بود خیلی زودتر از من ازدواج کرد وقتی تو عروسیش ب من خفت دادن ک خاک توسرت ک اون رفت تو موندی خیلی سوختم لبمم بصورت افتضاحی تبخال زد
بعد خوشبختیش اومد تو چشمم ولی نگم برات از وقتی ک فهمیدم باردار شد شوهرش پسر عموم بود نمیدونم عمدا یا غیر عمد بود ولی خیلی همه چیشون رو جلوی من میکردن تو چشمم شایدم من از حسادت زیاد اینجوری حس میکردم
هدیه ی بچه ی تازه متولدشون ی سرویس طلای بسیااااار زیبا جلوی چشم من بهش داد و کلا سرتا پاشو طلا میگرفت چقدر همه چیش قشنگ بود بچه هاش خونه زندگیش همه چییییش
بچه ی دومشم اومد ک من مجرد بودم با اعتماد ب نفسته چاه
خلاصه ک من شوهر کردم اما با ی آدم اشتباهی و حسابی بدبخت شدم ک دیگه اصلا قابل مقایسه با زندگی اون نبودم بچه ی من مث گداها لباس درست هم برای پوشیدن نداشت بچه های اون مث شاهزاده ها میگشتن اماااااا حسادتم رو با دعا برای زندگی خواهر زادم ی جورایی درمان کردم الان تنها حسی ک بهش دارم حس دلتنگیه خیلی دلم براش تنگ شده الحمدلله ب لطف خدای بزرگ آدم حسودی ذاتا نیستم چون جاریام اینقدر وضع مالیمالیشون خوبه خونه های قشنگ دارن و ما هیچی اما اصلا الحمدلله حسودیشون رو نمیکنم ان شالله خدا براشون بیشتر بخواد