من یه سال و نیم عروسی کردم
بچه ها شوهرم یه مدت با دامادشون دعوایی بود
که اون هیچی. قبل اون که دوست بودند همیشه مثلاً من زنگ میزدم شام آبجیش رو دعوت میکردم نمیومد یکی دو سری رو هم با اصرار اومد بقیش رو هم بنده خدا شوهرش قبول کرد اومد
بعد بلافاصله فرداش زنگ میزد به من و شوهرم بیشتر به شوهرم که بیایید شوهرم قبول میکرد دعوتش رو ؛
بعد اگر هم قبول نمیکرد مادر شوهرم دخالت میکرد که باید برید
بعد که شوهرم سریع قبول میکرد میرفتیم ؛ مثلاً میدیدی اونا یه بار که اومدن خونمون شام ساعت نه و نیم پاشدن اومدن شام خوردن و جمع کردیم میوه خوردن شده ۱۲ رفتن
بعد شوهرم پا میشد ساعت شیش ونیم میرفت میموند تا ۱۲ و نیم میموندیم
بعد یه مدت دعوا کردن
بعد من پریشب شام دعوت کردم اومدن دوست شدن ( البته به اصرار پدر شوهرم دعوت رو قبول کردند)
بعد ساعت نه و نیم باز اومدن ۱۲ رفتن
بعد حالا اون قراره دعوت کنه به شوهرم میگم ما هم دیر بریم مادر بزرگش دعوته با ما میخواد بیاد
میگم اون پیره ساعت شیش چادرشو میپوشه میاد جلوی درکه ما بریم قبول نکن بگو کار داری مثل خودشون ساعت نه و نیم بریم
بدش اومد دعوام کرد گفت تو دخالت میکنی
شما نظر بدین من به عنوان زنش حق دارم یا نه؟