2777
2789

سکته خفیف بود از خونم بیرونم کردتا اب و از اسیاب بیفته چون عموهام هی میگفتن باید بکشیش  فرستادم پیش عمم اون موقعه عمم خیلی دلسوزم بود چون راهشون دور بود رفت امد نداشتیم در اصل فرستادم یه شهر دیگه اونجا معذب بودم شوهر عمم بود پسر عمم بود دوتا پسرعمه داشتم

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



حدود دوهفته اونجا بودم شوهر عمم  با اسم مستعار پسر عمه هام که میزارم اکبرو قاسم یه هفته بود بعد رفت عسلویه من اونجا بودم پسرای خوبی بودن خلاصه بابام اومد برم گردوندم خونه

پس این همه مدت مادرت کجا بود

یه ماه بعد عمم زنگ زد برای پسرش منو خاستگاری کرد کلا از ماجرا خبر نداشت بابامم میگفت اگه این نگیره تورو کسی تو هرزه و رو نمیخاد دیگه ۶ماه نامزد بودیم عمه ام میگف کسی نفهمه اگه اوکی بودن اعلام کنیم بعد پسرعمم خیلی خیلی دوستم داشت ولی یه ادم مشروب خور رفیق باز بود که سربازی ام پیچونده بود فراری بود منم خیلی دوسش داشتم برام مهم نبود که مناسب ازدواج نیست فقط میخاستم از این خونه برم تا انقدر بهم انگ نزنن 

یادتونه تایپیک زدم قبل ازدواجم با یکی رابطه مقعدی داشتم پسرعمم بود که ازم سو استفاده کرد و بعدم بحث اصغر اوردن وسط و کات کردیم و به همه فامیلم پیچوندن که منو خودشون نخاستن

بابام خیلی کتکم میزد هیچی بهم نمیداد مجبور بودم از جیبیش پول بردارم وقتی میفهمید بهم میگفت دزد میخاستم برم پرورشگاه بمونم زنگ زدم اروژانس اجتماعی  یه اقا اومد برا تحقیقات ساعت ۹ شب بود بابام خونه نبود اومد وضع خالی یخچالو کمد بی لباسمو کفشای پاره پورمو دید گفت فردا دوتا خانم میفرسته خونمون بیان باهم بریم مشاوره و ازمایشات لازم برای رفتن 

زن فوضول همسایه به بابام گفته بود وقتی نبودی یه پسر جوون اومد خونتون بابام برا حفظ ابرو قبول نکرده بود اونام فیلم دوربین مداربسته خونه رو نشون داده بودن ولی اون اقا با این ماشینا هست مثل انبونلانسه نوشته اروژانس اجتماعی روش دم در پارک کرده بود

بابام اومد کمربندشو دراورد تا میتونست کتکم زد صدا جیغم رفته بود بالا منو بست به درخت با سیم کابل کتکم زد همسایه هازنگ زده بودن به عموهام اونام اومدن خونومون منوباز کردن گفتن بیاید همینجا سرشو ببریم تا از شرش راحت شیم

خدا خدا میکردم زود بکشنم از این زندگی راحت شم انقدر جیغ و داد کردم در خونم باز بود همسایه ها اومدن جدامون کردن تصمیم گرفتن برم پیش مادرم بمونم تا ابروشون بیشترازاین نره

خدا خدا میکردم زود بکشنم از این زندگی راحت شم انقدر جیغ و داد کردم در خونم باز بود همسایه ها اومدن ج ...

واییی عموهات چ بیشرف بودن

وقتی تو تاپیکات فهمیدم بابات مرده من خداروشکر کردم جا تو

کابری دست دونفر🌱

بردنم خونه پدربزرگ مادریم  اونجا موندم 

مادرم زن یه مرد۸۰ ساله شده بود بخاطر پولش و رفته بود تهران 

پدربزرگم منو قبول کرد و اونجا موندم پدربزرگم خیلی خشن و مذهبی و خشک بود حتی جوراب کالج نمیزاشت بپوشم ولی خیلی بهتر از بابام بودن 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز