همش بخاطر اینه همسرت پشتت نیست عزیزم
امید وارم سر عقل بیاد
اما تا اون روز ظما سعی کن نجنگی چیزی رو هم نه به رو بیار نه اعلام کن هم همسرت هم خانوادش اما سعی کن هر چندتا مهمونی با بهونه ای که همسرتم شک نکنه توی مهمونی هاشون شرکت نکن ، رابطه ات رو با همسرت خیلی بهتر کن ، بلانسبت سواری بیش از اندازه هم بخاطر محبت دیدن بهشون نده
همینه واقعا حسادت دارن اره واقعا من در واقع باید تموم میکردم این شرایط و جدا میشدم فقط چون کس و کار و پشت ندارم یه آدم که بشه بهش تکیه کرد پدرو مادر فوت شدن شهر غربت ازدواج کردم همش کنار اومدم تا الان میگم پیش خودم جدا شم کجا برم بمونم هر روز بدتر میشه
مادر شوهر من خیلی ادم بدیه به زندایی شوهرم گفته بود این اومد خونم همتون جمع بشید دعواش کنید که چرا. از جون پسرم تو عقد طلا میخره بقران داشت همین جور دعوام میکردن یهو پسرش زنگ زد که خونشون دزد زده همچی برده جدیدانم به گوشم رسید از کار بی کار شده دایی شوهرم تو روستا داره زندگی میکنه فرش زیر پاهم ندره همون موقعه جلو همه داشت دعوام میکرد خدا دلش شکست
