باور کن همه همینن، ماها باید یاد بگیریم برامون مهم نباشه
من دو سه هفته نرفته بودم مادرشوهرم شاکی که چرا نمیای، بعد دیروز شوهرم گفت بریم گفتم باشه
از ساعت ۴گفته میایم
من ساعت ۷رسیدم ، دیدم مرغ گذاشته تو زودپز له شد بودا، میخواست خورشت کنه
مثل کسی که زورش بیاد شام درست کنه
خودم برداشتم ریش ریش کردم با زرشک ریختم تو برنج قابل خوردن باشه