داداشم چندساله با ی دخترس ما خیلی وقت پیش گفتیم بریم خواستگاریش اما هرروز ی چیزی میگن داداشم خیلی خیلی خوشگل و جذابه یعنی از همون سن بلوغ همه دخترا شمارشو ازم میخواستن وضع مالیشم اوکیه
چندوقت پیش دختررو دعوت کردیم ک مامانم ببینه و آشنا بشن اولین بار بود تا دختررو دیدیم جا خوردیم چون با عکس فرق داشت گوشاش و بینیش خیلی بزرگه خیلی ساله ب داداشم گفته بود میخوام بینیتو عمل کنم ولی هرروز ی بهونه میاره ک عمل نکنه خلاصه روزی ک اومد خونمون بعد ک رفت مامانم ب داداشم گفته بود ک اگه نظر منو میخوای خوشم نیومد از چهرش بخاطر بینیشو اینا اما نیم ساعت بعد مامانم ب داداشم زنگ میزنه که اشکال نداره و اینا منم ب مامانم گفتم چرا گفتی ک دختره اینجوره اونجوری دل داداش میشکنه داداشمم ب دختره خبر داده خنگ
حالا دختره گفته من دیگ پامو اونجا نمیذارم دیروز حرف شده هرچی دلش خواسته داداشم ب مامانم گفته مامانمم گفته من مادرتم حق ندارم نظر بدم،؟برو هرکار میکنی بکن دیگه خلاصه داداشم الان قهره مامانمم دیروز خیلی نارحت بود مردم چ اعتماد ب نفس دارن من با اینهمه قشنگی بازم مادرشوهرم او همه چی شوهرم نظر میداد و دستور میداد ب خدا تعریف نمیکنم ولی هرکی میبینه میگه تو خیلی سرتری از شوهرت پلی شوهرم اخلاقش خوبه از من بهتره