تازع عقدکردیم انقداوضاعش بدع خونوادش هیچی نداشتن کمکش کنن حتی یع عقددرست حسابیم نگرفتیم فقط مامان بابام بودن اینم بگم مامانش مخالف بودخواستگاریم تنهااومد...قبل من همش خرج خونوادشونومیداد فقط یه داداش داره براش عیدالباس میخریدوکمکش میکرد...خرج خوردوخوراک خونوادشم میداد چوت باباش کارنمیکنه وهمشون توخونه ی مادربزرگش ک پیش اون زندگی میکنن...الان باورنمیکنه ک زن دارع تاحالاندیدم کمک کنه شایدبمن نگفته ولی امروزگف براداداشم پول زدم درحالی که یه هفتع حقوف گرفتع پول جیبی منوامروزفرداکرد منم بدم اومدوگفتم پولموبزن ب کارتم زدوبعدش گف توبی لیاقت وبیشعوری ازسرشب باهم حرف نزدیم منم زیرپتوم همش اونم خوابه نمبدونم چیکارکنم دیگ ازنظرمالی خونوادشوساپورت نکنع