نمیدونم چرا چه مشکلی هست از وقتی عروس جدید امده با وجود اینکه هیچ کاری براشون نکرده جهاز نیاورده یعنی خود ش با لباس هاش امده تو خونه برادرشوهرم ولی من همه کاری کردم امروز خانواده من از راه دور امدن حنابندان گرفته بودن بعد ی تعریف نزد مادرشوهرم من داشتم حرف میزدم ی هو دید منو گفتم پشت گوشی مامانمه گوشی رو نگرفت تعارف بزنه مگه من چیکارشون کردم این چه رفتاری پدرشوهرم گوشی گرفت گفت حتما بیاد مادرشوهرم میزد بهش میگفت تعارف نکن با اینا چه رفتاری بکنم دارم دیونه میشمم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
جوگرفته عزیزمهمه رو برق میگیره مادرشوهرتو جودرست میشه ولش کن
مادر پدر من از راه دور امدن چرا انقدر بی ارزش میکنن ادمو مگه مرض دارن بگن دعوت نیستن آدم راحت میشه یا به شوهرم بگن تعداد دعوتی ها انقدر خودمو بابت این عروسی کوفتی این پسره نمیبخشم ایشالله بدبخت بشن
آفرین دیگه با هیج کدوم از فامیل رفت آمد نمیکنم دیگه هم خونه خاتواده شوهرم نمیام امشب پرونده این برای من بسته شد چون تمام تلاشمو کردم همه کاری براشون کردم براشون اهمیتی نداره حالا جواب کارشو بگیره
عزیزم با قهر بدتر میشهسیاست داشته باش به وقتش سر فرصت تو هم کم محلیشون کن
من چطوری کم محل کنم الان واقعا تحت فشار خیلی ناراحتم دارم سکته میکنم آخه مگه مرض داری زن حسابی زندگی بچتو خراب میکنی خودش راضی از زندگیش چرا حروم کردی زندکیشو