جدی نگیر
شوهرمنم دوران دوستی میگفت 😄
میگفتم کل ساختمونمون دوربین داره واقعا هست البته
حتی تو اسانسور
کلا گیرداده بود بیام خونتون
حالا همش من محل کارش بودما
خونمونم اومده بود چون با بابام اشنابود و طی اختلافاتش بازن عنترش با بابام بزشتر دردودل میکرد و پیگیرکاراش بود اخت شده بودن 😄😂
خونمونو دیده بود ولی وقتی تنهابودمم میگفت بیام
ولی وجدانا باهاش تنهانشدم طلاق که داد بعد ۵ ماه عقدکردیم خلاص