الهی بمیرم خیلی سخته
برا من شکلاش هی عوض می شد ، از. کلاس اولم بگم که هر شب انگشتای دست و پامو می شمردم ، بعد می ترسیدم مهمون بیاد خونمون رو کثیف کنن و بعد وسواس تقارن روی حالت چشام که انحراف نگیرم ، روی پوستم که تیره نشه
فک می کردم شبا که می خوابم عنکبوت و مارمولک میرهتو دهنم
چقدر اون دوران سخت می گذشتتت الهی هرگز بر نگرده
الانم درگیر وسواس ساعتممم
روانپزشکا یه قرص میدن فعالیت سیناپس مغزو کم فعال میکنه میرین تو حالت بیخیالی و بعدا درمان میشید من خیلی خیلیی حالم بهتر شد