امروز اثباب کشی داشتیم یه شهر دیگه
بعد اینکه پسایلا رو گذاشتیم شوهرم گفت برم یه دور بزنم منم گفتم میام باهات دیگه به زور گفت نه خودم رفتم سوار شدم دو قدم رفتیم باشو دیدیم داشت میرفت خونمون گفت تو با بابام برو خونه
پیاده شدم رفتم خونه زنگش زدم گفت دل در دارم حالم بده ممکنه بالا بیارم زشته تو خونه پدرمادرتوهم هستن
دیگه گفتم من عجیبه برام ببینم با کسی نیستی ویدیو کال رفتیم هیچکی نبود پیشش ولی وقتی اومد ناراحت بودم دعوا کردیم گفت تهش نیاز به تنهایی داشتم میترسم از شرایط مالی م امروز کلی خرج کردم و فلان
حس میکنم دروغگوعه
خیلی غصه میخورم اما نمتونم جلو خانواده ها نشون بدم