2777
2789

سه سال پیش بی دلیل و با دلیل کتکم میزد و همه جام کبود بود،از ترس مامانم به کسی چیزی نمیگفتم چون مریض بود تومور داشت،تا اومد گفت نه من اینجوری نیستم ما با عشق ازدواج کردیم فلانی برامون جادو گرفته و رفت باطل کرد،بعد اون شد مثل دوران دوستیمون مثل پروانه دورم میگردید،هر ماه سفر،برام گوشی صد میلیونی خرید،سرویس طلا خرید،خریدا رو میگم چون آدم پولداری نیست و تنها سرمایشو داد واسه خوشحال کردنم،سه ماهه مامانم فوت کرده وقتی گریه میکردم میگفتم بدون مامان و بابا چیکار کنم میگفت من همه کس و کارتم نمیذارم به جز دلتنگی واسه مامانت یه قطره اشکت دربیاد.

هفته پیش رفت سرکار اومد یهو انگار از این رو به اون رو شد،باهام حرف نمیزد،جوابمو نمیداد،پاپیچ میشدم میرفت پایین تو ماشین میخوابید،اصلا انگار من وجود ندارم،پنجشنبه هفته پیش گفت بریم سرخاک مامانت گفتم من با تو نمیرم پیشش که عذاب بکشه مامانم اون لحظه که داشت جون میداد دستت تو دستاش بود گفته بود مواظب بچم باش بی کس و کار مونده،گفت مهم نیست.

اومد پاپیچ شدم که چته چیکردم چی دیدی اینجوری میکنی،با مشت و لگد افتاد به جونم،پامو گذاشت لای در و فشار داد تا دید خون میاد ول کرد،بعد بهونه پیدا کرد که آره اون روز آب خواستم تو خواب نیوردی بدی😐

دقیقا مثل سه سال قبل که سر بهونه های مسخره بی محلی میکرد تا من دیوونه بشم دلیلشو بپرسم کتکم بزنه.

تف به هر شوهری که دست به زن داره 

الهی عزیزم:/

فقط 21 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

در هر سنی میتوانی پُفک بخوری و آخرسر انگشتانت را با لذت لیس بزنی، میتوانی بجای اینکه فقط نیمکت‌های پارک را حق خودت بدانی مانند ۷-۸ سالگی‌ات تاپ سوار شوی و تاپ تاپ عباسی بخوانی،نگرانِ چه هستی؟!مَردُم؟!؟بگذار دیوانه خطابت کنند اما تو زندانی یک عدد نباش!بگذار بین تمام ناباوری‌ها، دروغ‌ها،تنهایی‌ها و آلودگی‌های این شهر لحظاتی مانند کودکی‌ات بخندی!تو هنوز همانی! چیزی جز یک سن در تو تغییر نکرده!فقط چند سال بیشتر اسیر زندگی شده‌ای!فقط چند سال...!هیچوقت دیر نیست.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

از اون روز محلش نمیذارم حتی حرفم نمیزنم اونم حرف نمیزنه نه سلام نه علیک فقط میگه شاممو بده،ناهارمو بده.

تا ده روز پیش عادتمون بود قبل سرکار رفتن و از سرکار اومدن فقط پنج دقیقه تو بغل هم بودیم الان انگار وجود ندارم.

عزیزم احتمالا دو قطبی نیستن؟؟کار از دعا نویس گذشته بمیرم برات💔عزیزم جون خودت و راحت کن طلاق طلاق طلاق

از طایفه نوریم، ما تیره نمیمانیم.  آواز غم دل را با قهقهه میخوانیم.      اگر هزاران بار دیگر به دنیا بییام ،هزاران بار دیگر و با هزاران زخم از پا در آیم ، و هزاران حق انتخاب داشته باشم ،اگر از من بپرسند عشق یعنی چه هزاران بار فریاد خواهم کشید وطن.     به قول عزیز قلبم انسان بدون آزادی هیچی نیس❤❤
دنبال رفتاری!!??عزیزم شما الان بایددنبال طلاق باشی

خب اول باید یه جا جور کنم بعد طلاق دیگه،طلاق واسه کسیه پدر و مادر یا خونه ی پدر و مادر یا حداقل مهریه داره،من چی؟من حتی طلاهامم به خاطر درمان مامانم فروختم هیچی ندارم.

یعنی از نظر جنسی مشکل دارن

اون که تازگیا اینجور شده نعوظ گرفته،ولی رفتارش ربطی به این مرض نداره،تا همین ده روز پیش قبل سرکار رفتن پنج دقیقه منو بوس میکرد بغل میکرد،میگفت مامانت شمارو به من سپرده داداشت هرچی خواست بهم بگو الان حتی جواب زنگ اون بچه رو هم نمیده.

با قهر که کار درست نمیشه در آرامش بشینین حرف بزنین بپرسیم چی شده شاید سر کارش مشکلی هست فقط با صحبت کردن بدون ایجاد تنش و نقب زدن به گذشته شاید حل شده وگرنه از مشاور کمک بگیرید

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز