مادر بزرگ من تو یه خانواده خیلی پولدار به دنیا اومد و تو بچگی سه تا از برادر هاش و یکی از خواهر هاش رو از دست میده که همشون هم ۳ سالشون بوده
یکی از برادر هاش تو آب جوش میسوزه یکی دیگش خفه میشه و بقیه رو هم نمیدونم
مادر و پدرش جزام میگیرن و مادر بزرگم با پدر بزرگم که مرد خیلی بد اخلاقی هست ازدواج میکنه و مریضی هاش شروع میشه برادرش و مادر و پدرش سرطان میگیرن و از دنیا میرن
مادر بزرگم رو جادو میکنن و زندگیش رو جهنم میکنن حتی واسطه میفرستن که به داییم مواد بدن و معتادش کنن و اینکارو هم میکنن اون یکی داییم رو هم از دقتی بچه بوده ازش میگیرن و میگن باید پیش مادر بزرگش زندگی کنه
مادر بزرگم سرطان سینه میگیره و سینش رو از دست میده و هیچ جای بدنش صحت نداره در حدی که نمیتونه بره بیرون بگرده وضع مالیشون هم رفته رفته بدتر میشه و مشکلات هم خیلی زیاد
به نظرم سرنوشت خیلی غمگینی داره رنگ شادی رو ندیده(: