۱۰ ماهه عقدم کردم هفته بعد تولد دختر جاریمه ۷ سالشه جاریم خیلی حسودیمو میکنه خودم با چشم و گوش از دهن و رفتار خودش چند بار چند بارم پشت سرم حرف زده شنیدم از وقتی که من عقد کردم کلا با خانواده شوهرم قطع رابطه کرده و قهره حتی تو مراسما میاد مادرشوهرم پا میشه دست بده باهاش خیلی رفتار سرد و بی ادبانه ای با خانواده شوهرم داره من نمیدونم چی بین اونا گذشته و اصلا دلیل این رفتارا چیه حالا امروز مادرشوهرم گفت هفته بعد تولد دخترشه یه روز قبل بهش پیام بده بگو ما میاییم خونتون اسم مارو نبر بعد ماهم باشما میاییم خونشون گفتم باید خودش دعوت کنه درست نیست که خودم خودمو دعوت کنم گفت نه دعوت نمیخواد تولده نومونه بعد گفتم باشه من به شوهرم میگم به برادرشوهرم پیام بده بگه
بنظرتون اصلا این درسته؟ شاید اصلا میخواد تولد دختروشو بره یه جای دیگه بگیره اخه چه کاریه دوست داشته باشه خودش دعوت میکنه دیگه دیوونه میشم از کارای مادرشوهرم
شوهرم گفتم گفت داداشم خیلی به من خوبی کرده بخاطر داداشم تولد دخترش میریم
تورو خدا بگید چیکار کتم کار منطقی چیه و اینکه کادو چی بخرم پیشنهادی دارین برای دختر ۷ ساله