مدیر

عضویت: 1402/12/02

تعداد پست: 822

عنوان

مادر و خواهرم تو سرما منو تو خیابون انداختن پایین

| مشاهده متن کامل بحث + 1010 بازدید | 38 پست

چند ساعته تو سرما با دمپایی من یک کلفت واسه اونا هستم سر اینکه تو کارت پول نبود واسه غذای گربه و منم پول نداشتم انداختنم پایین خیلی حقیرم و هیچکس هم ندارم منو برسونه خونه پول هم ندارم هعییی واسه ما مردن بهتره یک غذای گربه هم کمترم

دیروز

20:07

1 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

رهاعشق

عضویت: 1401/02/27

تعداد پست: 16667

الان باور کنیم؟

از اینا بدترشم هستن

1403/09/08

21:19

0 نفر لایک کرده اند ...

_invisible_

عضویت: 1403/05/05

تعداد پست: 1027

شاید سخت باشه ولی باور کن همچین موجوداتی هستن تو این دنیا

میدونه همچين چیزایی هستن واقعا

ولی پیام بالاییمو ک فرستادم بخون،،با عقل جور در میاد همچین چیزی؟

🕳گُم‌شُده‌دَر،جَنگَلِ‌مَتروکه‌ی‌اَفکار!...

1403/09/08

21:20

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان امیر علی

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه.

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید.

_invisible_

عضویت: 1403/05/05

تعداد پست: 1027

از اینا بدترشم هستن

کی تو خیابون تو این سرما در حالی ک همچین بلایی سرش اورک یادش میفته بیاد نینی سایت تاپیک بزنه؟اینه ک غیرمنطقیه نسبت ب اتفاقی ک براش افتاده

🕳گُم‌شُده‌دَر،جَنگَلِ‌مَتروکه‌ی‌اَفکار!...

1403/09/08

21:21

1 نفر لایک کرده اند ...

شاه_توت_فرنگی

عضویت: 1399/07/03

تعداد پست: 5604

میدونه همچين چیزایی هستن واقعاولی پیام بالاییمو ک فرستادم بخون،،با عقل جور در میاد همچین چیزی؟

اره من یک تقریبا میشه گفت چنین اتفاقی واسم افتاد

اومدم اینجا

آدم از تنهایی و ناچاری نمیدونه چیکار کنه

اون لحظه فقط میخواستم یکی باهام صحبت کنه حس تنهایی نکنم

در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

1403/09/08

21:22

2 نفر لایک کرده اند ...