ازدواج اولمم همسرم بهم تمایل و گرایشی نداشت مدام خیانت میکرد و با خانوادم رابطه زیادی نداشت و همیشه ازشون بد میگفت ، رفیق باز بود و دست آخر با یه بچه منو گذاشت عاشق شد و رفت بچمم برد ....
ازدواج دومم همسرم منو فقط به خاطر پرستاری دخترش اورد اینو بعدها متوجه شدم ، اوایل عالی بود بعدا
از لحاظ عاطفی سرد و حمایت مالی صفر ....
در حالی که برا دخترش گاملا اوکی بود و اجازه نمیداد آب تو دلش تکون بخوره
شهریه دانشگاهمو خودم میدم مگر اینکه لباسی چیزی سالی یه بار بگیره برام .
ملاقات با بچمو محدود کرد و سر یه دعوا با دخترش منو کلی کتک زد کار به خانواده ها کشید و با کلی فحش و بد وبیراه خانوادم از خونمون رفتن ....
نزدیک شب یلداست و ۷ ماهه ما قطع ارتباطیم با پدر و مادرم فقط خودم میرم پیششون ☹️
خیلی بخاطر دخترش کتک خوردم ، خیلی نادیده گرفته شدم....
امروزم بخاطر ارایش و اینکه جوابشو دادم کلی کتکم زد و اخرشم زن قبلیشو زد تو سرم و همون حرفای همیشگی !
نمیدونم سر دخترش کارما پس میده یا نه
ولی حرف من اینه تا کی باید حسرت یه زندگی معمولی رو داشته باشم ....
فقط میتونم بگم رابطه جنسی خوبی داریم و دعواهامون کمتر شده ولی من دلم سرده ، به فکر رفتن نیستم ولی گرایشی به دخترش ندارم ....