مادرشوهرم شوهرمو عین ی بچهههه بار اورده
از در خونه خودمون ک میره بیرون میره اونجا
این مدتم ک شوهرم سنگ کلیه داره هرروز ور دلشه گاهی میشینه هی گریه میکنه
برای دکتر رفتن با پدرش میره
گاهی هم ک تنها میره میگم بزار من باهات بیام میگه نمیخواد
از اون طرف مادرش هی با اصرار میگه من باهات میام
مثلا انگار من بعضی چیزارو نمیفهمم هی میگه اینکارو بکن اون کارو بکن
دیشب اومد بالاسرش میگفت مادرجووون امشب مگر پیش تو بخوابم نمیتونم
از لحاظ مالیم ک کاری کردن بهشون وابسته شیم
الان برا ی دکتر رفتن ازمون پول میگیرن اونا خرجشو میدن