نامزدم رفته بود ییلاق
سه روز بود گوشیش خاموش شده بود قرار بود برگرده اما سه روز فقط گوشیش خاموش بود
از استرس مردم ، نه میتونستم خونه بمونم نه دانشگاه نه سرکار
از اضطراب همش یا میخوابیدم یا پرخوری عصبی داشتم
ترس ترس ترس
زنگ زدم خانوادش به پلیس اطلاع دادیم
آقا ساعت دو زنگ زده ، خیلی عادی و ریلکس میگه چیشده مگه
گفتم که آنتن ندارم شلوغش نکن
بعدم گفت دو سه ساعت دیگه راه میفتیم و همچنان هنوزم خاموشه
دیگه سر شدم ،
خواهرش زنگ زد بهم خبر سلامتیش و بده
حسابی گلگی کردمپیشش ، دلم خیلی پر بود کاش هیچی نمیگفتم ، از این بابت ناراحتم
گفتم من اینجا تو این وضعیت بودم ، اما داداشت زنگ زده طلبکار هم بود و ....