...........
حمام رفتن در شهر:
براتون گفته بودم که بعد از جمع آوری محصولات باغ و جالیز در روستا و تموم شدن بافت قالی ایلاتی،به خانه شهری خودمون می آمدیم.
البته بچه هایی که مدرسه داشتند،زودتر می آمدند.
حمام در بازار و وسط شهر قرار داشت.کوچه ای باریک ،بازار را به حمام وصل میکرد.حمام عمومی و نمره کنار هم بودند با دو درب مجزا از هم.
حمام عمومی:
وارد حمام که میشدیم خانم حمامی پشت دخل بود.خانمی درشت اندام و خیلی سفید و خوشگل
کمدهای دیواری کوچکی دور تا دور رختکن بود.
یک کمد خالی را انتخاب میکردیم و وسائل را داخلش میگذاشنیم.
برای ورود به حمام باید از حوض باریک با دیواره کوتاه که آب سرد داخلش بود میگذشتیم.
اما خانم حمامی تذکر میداد که از کناره حوض بریم،وقتی کار حمام کردن و شستشو تمام شد میتوانیم از داخل حوض برگردیم.
بعد در بزرگی را باز و وارد حمام میشدیم.گرم و مطبوع و بخار آلود.
دو حوض بزرگ وسط و چند دوش اول حمام و چند دوش آخر حمام بود.
دلاک حمامی،خانمی میانه بالا و گندمی به نام نازی بود که من فقط یکبار با لباس دیدمش.
بقیه مدت در حال شستشو و چرک گیری از مشتریان بود.
خانم زیر دست نازی مینشستند و نازی با صابون و شامپو سرشان را میشست و از داخل حوض با کاسه مسی یا روحی آب میریخت.
بعد با کیسه چرکشان را میگرفت.در آخر لیف و صابون میکرد.
آبکشی آخر کار خود مشتری بود که زیر دوش میرفت.