من خودم خونه پدرمم
ولی چند روزه توی مترو میرم و میام مکالمه های خانمای بچه دار و ازدواج کردهی شاغل رو میشنوم با دوستاشون یا حالا هرکس
یکی میگفت من ۷ میرسم خونه، بعد باید شام درست کنم همزمان بگم مهسا بنویس، مهسا بنویس
اونیکی میگفت، مسافرتم برام شده عذاب از یه ور استرس مرخصی از یه ور استرس خستگی و جمع کردن بعدش که کی برسم من چمدون جمع کنم کی فلان کنم
یکیم میگفت بچش شبا نمیزاره جدیدا بخابه، ۳ روزع ۱۰ ساعت خابیده مدیرشم گاوه و فلان
یکی دگم میگفت وقت نداره بره دکتر مثلا
با خودم فکر کردم، چقدر کار سخته واسه کسی که مسئولیت خونه و بچه ها باهاشه
انگار عملا ادم دوشغلس
حالا باز کار صب تا ظهرو ادم یجوری کنار میاد ولی خدایی صب تا عصر کار کنی تو راه و فلان بعدم خونه ... حتی اگه شوهره ام کمک کنه بازم سخته
گفتم واقعا خانه دارا نمیدونن چقدر خوشبختن که اجباری نیست براشون برن سرکار
کاش هیچکس واسه کار کردن خانوما نمیجنگید من همین چندماهه ام خسته شدم🤣🤣