دلم داره دق میکنه حالم بده خیلی بده هسته شدم از بحث از دعوا از اشتباه پشت اشتباه
از حرفای تکراری
از حتی پشت هم تایپیک زدن راجب شوهرم نمیدونم چیکار کنم دیگه زورم نمیرسه دلم داره میترکه شوهرم همه چیزش شده خونوادش شده مشروب خوردن شده
با دوستاش بیرون رفتن میگه حرف نزن میگه هیچی نگو خونوادش توهین میکنن میگه تو دیونه ای تو روانی تو حساسی تو گیر میدی
میگم انقد نخولی با داداشت با دوستات مشروب بخوری گوش نمیده
مثلا خواهرش منو ذره ذره اب کرد هیچ کاری نکرد هیچیییی
هیچ کاری برا من نمیکنه سر ی چیزی راجب خواهر زادش گفتم حق نداری انجام بدی بد اون انجام میداد گفتم مگه من نگفته بودم فلان کارو نکن چرا کردی مگه من ادم نیستم
برگشت بهم گفت تو بگی تو منطق نداری من چرا باید انجام بدم
انقد عصبانی شدم انقد دلم شکست انقد گریه کردم دارم دق میکنم دارم میترکم
یعنی میدونه من حالم بده باز ب کاراش ادامه میده دارم سکته میکنم