من با رییس شرکتمون چندماهه دوستم من اونجا مدیر هستم و باهم اشنا شدیم خودش پیشنهاد داد
من خیلی ادم وسواسیم از هیچ مردی خوشم نمیاد ولی نمیدونم چرا این اقا به دلم نشسته و واقعا دوسش دارم
اونم منو دوست داره برام ثابت شده ولی قصد ازدواج نداره چون از حرفاش فهمیدم قبلا سر طلاقش خیلی اذیت شده و کلی کنایه بخاطر طلاقش بهش میزنن اینم یه حالت شکست توی وجودش هست ولی ادم خوبیه
گاهی وقتا میگه قصدم ازدواجه ولی میدونم الکی میگه چون بخاطر موقعیتش دختر زیاد دورشه خودم دیدم کارمندای شرکت چطور دورشن نمیدونن ما باهم دوستیم
گاهیم میگه بنظرم رابطمون خیلی صمیمی شده دوست ندارم زیاد وابستم بشی انس بگیریم نمیدونم منظورش چیه
بنظرتون چطور میشه چنین ادمی به ازدواج کشوند