برادرم متاسفانه چند سالیه درگیر اعتیاد به شیشه س پدرمم به شدت دوستش داره و باور نمیکنه این معتاده قیافش تابلوعه پنجاه بار شیشه از تو جیباش پیدا کردیم حتی یه بار رو مواد بود زد دنده بابامو شکست پدرم سنش بالاست جونش قد این پسره افتاد بیمارستان بخاطرش وضع مالیمون خوبه میتونیم جای بهتری خونه بگیریم اما پدرم دست از سر این محله بر نمیداره میگه من اینجا خاطره دارم هر چی بهش میگیم اینجا پر معتاده میگه نمیرم بهش گفتم بزا بدیمش کمپ از اینجا هم بریم شروع میکنه داد کشیدن که شما بدتون از این پسر میاد میخواین نباشه همسایه ها جلومونو میگیرن که چرا فکری به حال این پسر نمیکنین میگه همسایه ها گوه خوردن تا ساعت پنج صبح بیرونه دم به دقیقه هزار تا معتاد میان در خونمون سراغ دادشمو میگیرن پدرم میگه این کار شماس میخواین براش پاپوش درست کنین من پسرمو کمپ نمیدم..بخدا دیوونه شدم خجالت میکشم بگم این داداشمه😭 پدرمم حرف حالیش نیست وقتی پول بهش کم میدیم وسایل خونه میبره میفروشه ..ده بار خواسته بیاد تو اتاقم کامپیوترمو ببره در رو قفل کردم ...دیگه از دستش دیوونه شدم ..چیکار کنم بابام راضی بشه؟