حرف زد اونجا خونه عمه منه😑😑
وای خدا یه عمه دارم تو کثیفی خداست خداهاااا دیشب اونجا خوابیدم به زور و اصرار یعنی خدا میدونه به غلط کردن افتادم رختخواب هاش همه کثیف و چرک و بوی سگ نم میداد داشتم عوق میزدم بچم چقدر عذاب کشید رفتم دسشویی عوق زدم جلو دهن و بینی مو گرفتم زود اومدم بیرون نفس نمیتونستی بکش سرامیک کاسه توالت جرم شدید زرد گرفته توی تمام جای جای خونه اش آشغال لباس شو.رت شلوار ظرفها در هم برهم تراسش بخدا دو کیلو گل و خاک نشسته بود شوفاژ کار اومد پکیج و تعمیر کنه بخدا پسره شوکه شده بود من قشنگ داشتم تعجب و از چشاش میدیدم من انقدر خجالت کشیده بودم همش دنبال یه بهونه بودم به آقاهه بگم اینجا خونه من نیست مهکونم بعد گفت ببخشید دمپایی دارین چون بدون دمپایی نمیشد بری تو تراس همون لحظه گفتم من والا مهکونم اینجا بزارید بپرسم رفتم از عمه ام دمپایی گرفتم تازه میگفت دمپایی میخواد چیکار🥴🥴🥴من نمیدونم این عمه من به کی کشیده اینجوری شده واسه ناهار نمونوم گفتم شوهرم داره میاد خونه اومدم خودمو بچم مستقیم رفتیم حموم دو ساعت فقط خودمون سابیدم تمام لباسامونو انداختم ماشین پشت دستم و داغ کردم دیگه شب خونه عمه ام نمونم عذاب شب اول قبر و کشیدم دیشب یعنی الان اون هود و گاز پر از چربی و دیوارهای زرد و سیاه اشپزخونه اش یادم میاد اون سینک ظرفشوییش انقدر جرم گرفته بود شبیه کاسه توالت های عمومی بین راهی بود میخوام بالا بیارم یعنی وای خدا هر چی بگم کم گفتم حیف اون خونه بزرگ و شیک تو بهترین جای شهر که دست ایشون افتاده😑😑