یاد داداشم افتادم الان ۸ سالشه وقتی به دنیا اومده بود شب تا صبح بیدار بود شیفتی نگهش می‌داشتیم من اونجا ۷ سالم بود دو ساعت بابام دو ساعت مادربزرگ پدری دو ساعت مادربزرگ مادری دو ساعت هم من و مامانم
یادش بخیر چقدر دوران خوبی بود دلم اون روزا رو خواست
خب حداقل استرس درس نداری دیگه
من برنامم اینه ۱۸ سالم شد برم دانشگاه بعد گواهینامه بگیرم بعد برم سر یه شغلی البته هدفم فرهنگیان زبان انگلیسی هست انشالله قبول بشم بعد پولامو جمع کنم برای خودم ماشین بخرم بعد باز بزرگتر که شدم خونه مجردی بخرم فعلا تا همینجا برنامه ریختم
زبان خیلی خوبه آینده شغلی تضمینی داره مخصوصا الان که همه میخوام زبان یاد بگیرن
در مورد درس هم بهت بگم چون تازه وارد دبیرستان شدی افت معمولیه و بعدش کم کم دستت میاد چطوری درس بخونی از پادکست های مشاوره ای استفاده کن که بهت کمک میکنه
خدا صبرتون بده واقعا
من اصلا اعصاب بچه ندارم نهایت ۵ تا ۱۰ دقیقه حاظرم نگهش دارم بیشتر نه
یادمه مامانم میرفت بیرون خرید داداشم رو می‌سپرد به من ۱۱ سالم بود داداشم گریه میکرد منم اخم میکردم بترسه میزدمش تا ساکت شه یک جا بشینه و تکون نخوره اصلا اعصاب بچه ندارم
پسر من کلاس نهمه
روزی سه جلسه ورزش میره و داره حرفه ای میشه الان 5 ساله
برنامه نویسی وفتوشاپ و...هم هرروز در حد یه ساعت
درس هم روزی 2 ساعت
بازی آنلاین و فیلم هم 2 ساعت
برنامه بریز و دنبال کن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز