واقعن فک میکنم تنها راه فرار تحمل این زندگی رو دیگه ندارم .
من از قبل همه چیز و تایپ کردم
بچه ها یه مشکل یه معضل بزرگی تو زندگیم رخ داده وتنها جایی که میدونم اکثرن خانم های فهمیده وخیرخواه داره همین جاست
قبل از هر چیزی بگم نظراتتون خیلی برام ارزشمنده .
یه مقدار خلاصه ای از زندگیم میگم .
من تو خانواده ای بزرگ شدم که به شدت پسر دوست بودن تعداد دفعاتی که پدرم بم محبت کرده یا منو بوسیده انگشت شمارن مادرم هم یه زن ضعیف وپسر دوست.
واینم بگم تا خود سوم راهنمایی معدل ۲۰ بعد از اون درسم ضعیف تر شد وبه ۱۹رسید.
تو دوره دبیرستان دوس داشتم به خودم برسم همین ،پدرم انقدر سر این قضیه منو کتک زد وتحقیر کرد.
طوری بود منی که اون همه درس خون بودم و به فکر رشته پزشکی ،آنقدر اعتماد به نفسم پایین اومد وفقط به فکر این بودم از اون خونه بیام بیرون.
مشکلش تیپ من نبود وجود دختر تو خونه براش سنگین بود یبار تو عصبانیت گفت اگه معتاد هم بیاد تو رو رد میکنم از شرت راحت شم.
وهمین کار رو کرد یکی از اقوام خودش از روستا ازم خواستگاری کردن وبدون هیچ تحقیقی بشون جواب مثبت داد.
حتی بم اجازه نداد اظهار نظر کنم .
همسرم از لحاظ قیافه ومحبت خوب بود . بم محبت میکرد دوسم داشت الان هم داره منم همینطور اما مشکل اعتیاد داشت.
خانواده ی همسرم هم از اینکه پدرم انقدر زود بشون جواب مثبت داده شده بود خیلی سو استفاده کردن.
۵سال تو یه اتاق با خانوادش زندگی کردم .آنقدر منو اذیت کردن
هر وقت هم میرفتم قهر پدرم صورتش سر سنگین بود وبه مادرم میگفت آره زندگی همینه.
همسرم تو کارش ورشکسته شد .یه زمین داشتیم به زور وام وطلا ساختیم ومستقل شدیم وکلن همسرم بیخیال کار آزاد شد .
وتوی یه شرکت مشغول به کار شد.
پدرهمسرم هم کمک کرد وبدهی ها پاس شد.
تقریبن همه چی داشت آروم پیش میرفت. همسرم هم البته اعتیاد داشت ولی نمیزاشت من چیزی بفهمم.
تا اینکه شرکت برای چن ماه حقوق نمیدادن .
زمان کرونا بود وخالم که ایران نبودن اون موقع بیکار شد و بالطبع وقت زیادی رو صرف فضای مجازی میکردیم.
( قبل از کرونا هم خودش مشغول بود وهم کلن قهر بودن با خانوادم ولی تو ایام کرونا شمارش رو از مادربزرگم گرفتم وپیشقدم شدم برا اشتی)
دلش برام تنگ. شده بود از پدرم وافکار پدرم متنفر بود عصبانی بود که چرا من واین شکلی شوهر داده.
وقتی تصویری زنگ میزد اوضاع خونه زندگیم خیلی ناراحتش میکرد.
گفت میخوام یه پولی بفرستم زندگیتو درست کنی .
الان امروز بعد سه سال سرسنگینی و متلک کاملن رک همه ی این حرفها رو به زبون آورد مامانم.
منم بش گفتم از این لحظه به بعد دختری نداری واگه مردم نمیخوام کسی بیاد سر قبرم وبلا کش کردم