یه بار بخدا بچم توتب داشت میسوخت بردیم دکتر میگفت نه اصلا تب ندارن گفتم خانومممم این بچه آتیش اصلا نای ناله کردن نداره گردن شو نمتانه بالا نگه داره بعد دو تا شربت داد ک شربت ها ی الآنم آب بخدا شربت نیست ک...یک هفته این شربت ها دادم نه تب قطع شد نه چیزی هیچی ام نمیخورد کلی لاغر اصلا داغون شد این بچه...یکی گفت بیخیال بچه به کشتن دادی بخدا راست میگم خودم بهش آمپول دگزا زدم نصفش...آخه تزریقات بلدم ...اینقدر حالش بد بود اصلا نفهمیدم بچم...دو ساعت بعد سوزن قشنگ بلند شد حرف زد مامان آب بده تب ش تا شب قطع شد غذا خورد...یعنی خاک بر سر اون دکتر چقدر بچه عذاب کشید