جاری من یه پسر نه ساله ده ساله داره
فوق العاده لوس ه
یعنی جوری که منطق بچه دو ساله ازش بیشتره
خوراکی میوه بخوره می اندازه زمین
بگه درس نمی خونم میگن چشم
بگه تلویزیون تعطیل ه میگن چشم
خونه مادرشوهرم بهم میزنه بچه های دیگه رو اذیت می کنه
هر اسباب بازی که دید می خواد ببره خونه ش
حالا دیشب من خونه پدرشوهرم بودم اونا هم بودن گیر داد که چرا برای من کم غذا کشیدی
داد میزد در صورتی که اصلا کم نبود و اندازه یه ادم بزرگ کشیده بودن براش اب ریخت عمدا تو بشقاب غذا دختر من و بچه جاری کوچک
عمدا ها
بعد مادرش پررو می خندید
بعد شام این دو تا اروم با هم بازی می کردن خاله بازی این پسر رفت وسایل هاشونو ریخت
ادیت می کرد برادرشوهر کوچک م رفت زد اروم رو دست این پسر که بشین سرجات کم اذیت کن
این پسر الکی خودشو زد به گریه که منو کتک زدن
مامان باباش هم بچه رو برداشتن رفتن و امروز هم نیومده بودن و قهر بودن