البته تو اخلاقای عجیب غریب
برادرشوهرم تازه ازدواج کرده دختره طفلک هم سنش کمه
وضع پدرش خوبه (ما شهرستان زندگی میکنیم و تو شهرستان سن ازدواج پایینه ۲۰سالشه)
بعد از ی شهر دیگه ای اومده مهمونی
مادرشوهرم ی اداهایی درمیاره بیا و ببین
دایم خسته و کسل نشون میده خودشو برا گذاشتن یه نهار و شام برادرشوهرم طفلی میگه مامان ببخشید تو زحمت افتادی غذاهای ساده مث ماکارونی قیمه اینا درست میکنه ها فک نکنید حالا چ میکنه سنشم زیاد نیست
اونروز دختره برگشته گفته ما ب تهدیگ ماکارونی زعفرون میزنیم رک برگشته گفته اون میمونه خونه ی بابات اینجا از این خبرا نیست
یا برا صبحانه ی دونه تخم مرغ آبپز کرده برا من تعریف میکنه ک آره اونم خانومی میکنم میپزم براش وگرنه پنیر و کره بخوره
ازدواج ی قسمته ابدا هرچقدر تحقیق هم بکنی ذات خراب بعضیا نشون داده نمیشه آنقدر خودشو جلو همه خوب جلوه میده
منو خیلییییییی اذیت کرد با حرفا و کاراش
دلم برا تازه عروس میسوزه
هیچوقت حلالش نمیکنم
امیدوارم ی خانواده ی درست قسمتتون سه نه