منم اوایل زندگیم خیلی خیلی مظلوم بودم
الانم هستما
ولی اون اوایل مثل دیو دو سر به هر بهونه ای منو به باد کتک می گرفت
خوی وحشیگری رو از پدر بیشرفش یاد گرفته بود
فکر می کرد مرد فقط باید بزنه
حتی باردار هم بودم به قصد کشت منو میزد
همیشه سیاه و کبود بودم به خانواده م هم نمی گفتم
حتی زد دستمو شکست گفتم خوردم زمین
یه بار بعد از چهار پنج سال
یه دفعه که دیوونه شده بود
منم دیوونه شدم زدم بشقاب شکوندم
داد زدم نعره زدم
اومد بزنه با تمام توانم زدمش مشت لگد هم خوردم هم زدم
شاید باورت نشه ولی انقدرررر عصبی بودم یه قدرت عجیبی انگار داشتم
از یقه گرفتم هولش دادم چسبوندم به دیوار تا جاایی که تونستم دو دستی اوردمش بالا
از زمین جدا نشد ولی داشت خفه میشد از فشار انگشتام
اخرم با یه حرکت یقه شو جر دادم از بالا به پایین ولش کردم
هموووون شد
وحشیگریش تموم شد
دیگه دست بلند نکرد
الان البته خوب شده
ولی حیف از اول زندگیم که زهر بود