دختر خالم تو شهر ما دانشجو هست و برای اینکه راحت باشه یه خونه مجردی اجاره کرده
بهم گفت چن روزی که دانشگاه نداری بیا پیشم تنها نباشم، منم دیروز عصر اومدم.
از ساعت ۹ تا ۶ صبح طبقه بالایی شون سرو صدا کرده و رو مخ ما راه رفته
دیگ ساعت یک بود نتونستم تحمل کنم، رفتم درشون رو زدم بهشون گفتم خواهش میکنم یکم رعایت کنین...
بعد صبح که داشتیم میرفتیم بیرون شنیدیم به همسایه بغلیش میگه دیروز عروسی بود یه دختری اومد درمون رو زد که سروصدا نکنین، منم ناراحت شدم افتادم زمین پام شکست
کاش پیداش کنم کیه!!!
واقعا اعصابمو خورد کرد مثلا منو پیدا کنه چه غلطی میخواد بکنه