چی بگم اینم من بودم تو ۱۸ سالگی افسردگی گرفته بودم که دیگه ترشیدم و هیشکی منو نمیگیره و پیر شدم
چه گریه ها که نکردم خدایا بخت بستمو باز کن
مامانمم نمک به زخمم میپاشید ورمیداشت منو میبرد پیش این و اون تا بختمو باز کنن
چه بدبختی بودم
آخرش تو ۱۹ سالگی ازدواج کردم
بعدشم که....